English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (493 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
for keeps U برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
VidCap U برنامه کاربردی در ویدیوی ماکروسافت برای سیستم ویندوز برای نگهداری یک رشته ویدیویی
writes U حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write U حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
registers U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
fumigant U ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
carry over <idiom> U برای بعد نگهداری کردن
land plaster U صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
lay up <idiom> U ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
maintenance window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
deep cycling U روشی برای نگهداری باطریهای نیکل- کادمیم
service time window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
cassette U پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
cassettes U پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
bit map U ناحیهای در کامپیوتر که برای گرافیک نگهداری شده است
microprogram U وسیله ذخیره سازی برای نگهداری ریز کامپیوتر
damp land pit curing U نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
pontage U مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
oxygen bottle U محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
topping lift U طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
pound U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
cinerarium U [گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
off screen buffer U فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
pounded U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
CDs U جعبه پلاستیکی مسط ح که برای نگهداری دیسک فشرده به کار می رود
pounding U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
CD U جعبه پلاستیکی مسط ح که برای نگهداری دیسک فشرده به کار می رود
differential spoilers U اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
corrective maintenance U نگهداری همراه با تعمیروسیله نگهداری تعمیراتی ورفع عیب
archive U فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
store U حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
storing U حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
fishnet U نوعی تور که برای نگهداری یاکاشتن وسایل استتار در محل خود به کار می رود
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
souvenirs U یادگار
souvenir U یادگار
memorials U یادگار
memorial U یادگار
fetish U یادگار
fetishes U یادگار
head-shrinkers U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
relic U عتیقه یادگار
fetishistic U یادگار پرستانه
tokens U یادگار یادبود
token U یادگار یادبود
fetishism U یادگار پرستی
relics U عتیقه یادگار
toolbox U جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
bad debts U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
samplers U مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
sampler U مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
memories U یادگار یاد بود
evocation U احالهء پرونده یادگار
evocations U احالهء پرونده یادگار
memory U یادگار یاد بود
caged storage U قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
maintenance U تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
statitizing U فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
constants U همیشگی
habitual U همیشگی
constant U همیشگی
perpetual U همیشگی
permanent U همیشگی
endlessness U همیشگی
eterne U همیشگی
all-time U همیشگی
perpetuance U همیشگی
perennials U همیشگی
perennial U همیشگی
usual U همیشگی
perpetuated U همیشگی کردن
perpetuate U همیشگی کردن
near-constant state of flux U تغییر همیشگی
feu U اجازه همیشگی
permanency U ترتیب همیشگی
permanently U بطور همیشگی
everlasting U همیشگی دائمی
permanent flow U بده همیشگی
permanent magnet U اهنربای همیشگی
permanencies U ترتیب همیشگی
standing U ثابت همیشگی
continual U دائمی همیشگی
hobby-horses U خواهکار همیشگی
habitue U رونده همیشگی
eternal U جاودانی همیشگی
perdurable U همیشگی ابدی
perpetuating U همیشگی کردن
perpetuates U همیشگی کردن
hobby-horse U خواهکار همیشگی
hobby-horses U فکر و ذکر همیشگی
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
rente U سالواره همیشگی درامدسالیانه
permanence U ثبات استمرار همیشگی
hobby-horse U فکر و ذکر همیشگی
deletion U روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
rentlen U دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
vises U فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vices U فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice- U فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice U فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
snow line U خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
by way of U بعنوان
undwe the t. of U بعنوان
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
preparatorily U بعنوان تهیه
under the plea of U بعنوان به بهانه
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
surcharge U بعنوان جریمه گرفتن
armlet U بازوبند [بعنوان جواهر]
pattern U بعنوان الگو بکاربردن
surcharges U بعنوان جریمه گرفتن
supervisory U بعنوان بررسی کننده
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
patterns U بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of U بعقیده بفکر بعنوان
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
I pulled him by the ears. U گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Mountaineering . Mountain - climbing . U کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
tax incentive U مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
bait fish U ماهی کوچک بعنوان طعمه
parent U بعنوان والدین عمل کردن
as U بهمان اندازه بعنوان مثال
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
to present oneself [as] U خود را اهداء کردن [بعنوان]
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
mark U بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks U بعنوان سیگنال استفاده میکند
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
lapboard U تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
sand trap U قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
tail group U مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
to lose something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototype U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
bucktail U نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
prototypes U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
The letter is addressed to you . U نامه بعنوان شما نوشته شده است
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
bags U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
baseboard U چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
queen of U دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
lupulin U خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bag U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
sprag U قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
bug U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
. Why,what was the harm? U چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
Pickles are often eaten as a relish . U خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
eryngo U ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
bugging U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
treasury stock U سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
bugs U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt U بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
head U طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
thyratron U پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com